فیگور لرد دوما حالت ایستاده
دوما یک شیطان رده بالای دوم بود که قدرت یخ را داشت. او رهبر یک فرقه به نام ایمان به بهشت ابدی بود و پیروان زیادی داشت. او به پیروانش میگفت که اگر به او اطاعت کنند، به بهشت خواهند رفت.
اما در واقع او از آنها به عنوان غذا استفاده میکرد و آنها را میکشت و میخورد.
یک روز، او با یک شیطانکش به نام شینوبو کوچو روبرو شد. شینوبو یک دختر زیبا و مهربان بود که با استفاده از تنفس حشره میتوانست شیطانها را شکست دهد. او همچنین یک سم ساز ماهر بود و با استفاده از سمهای مختلف میتوانست شیطانها را از بین ببرد.
او به دنبال انتقام برادر بزرگترش بود که توسط دوما کشته شده بود.
شینوبو با دوما مبارزه کرد و سعی کرد با سمهایش او را ضعیف کند. اما دوما با قدرت یخ خود مقاومت کرد و سمهای شینوبو را منجمد کرد.
او با تحقیر و تمسخر شینوبو را مورد حمله قرار داد و زخمهای عمیقی به او وارد کرد. او گفت که شینوبو هیچ شانسی برای شکست او ندارد و بهتر است تسلیم شود و شیطان شود.
اما شینوبو از دوما ترسی نداشت و با ارادهای آهنین مقاومت کرد. او گفت که او هرگز شیطان نمیشود و هدفش این است که همه شیطانها را نابود کند و برادرش را از مرگ نجات دهد.
او گفت که دوما یک شیطان بیرحم و بیاحساس است که از انسانها سوءاستفاده میکند و به آنها دروغ میگوید. او گفت که دوما هیچوقت به بهشت نخواهد رفت و فقط جهنم برای او مناسب است.
شینوبو با تمام توانش حمله کرد و با یک ضربه قاطع، تیغهاش را در قلب دوما فرو برد. دوما در لحظهی آخر عمرش، به خاطرههای گذشتهاش فکر کرد. او به یاد آورد که چگونه یک انسان مهربان و بااخلاق بود که توسط یک شیطان به این حالت درآمده بود. او پشیمان شد و از شینوبو عذرخواهی کرد.
او گفت که او همیشه دوست داشته است که یک انسان باشد و با عشق و محبت زندگی کند. او گفت که او از شینوبو حسادت میکند که توانسته است به انسانیت خود وفادار بماند. او گفت که او امیدوار است که شینوبو بتواند برادرش را نجات دهد و آرزوهایش را برآورده کند.
دوما با این حرفها، روحش را از بدنش جدا کرد و به سمت نور رفت. شینوبو از او خداحافظی کرد و گریه کرد. او گفت که او از دوما متنفر نیست و او را به عنوان یک رقیب ارزشمند میشناسد. او گفت که او امیدوار است که دوما در آن دنیا صلح و آرامش پیدا کند و به خوشبختی برسد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.