فیگور کن کانیکی کاستوم فصل آخر
کن کانیکی یک دانشجوی دوست داشتنی و خجالتی است که عاشق کتابهای ترسناک است. او در یک روز تصادفاً با ریزه، یک زن زیبا و مرموز که علاقه مشترکشان به یک نویسنده معروف است، آشنا میشود. او تصمیم میگیرد با او قرار بگذارد، اما نمیداند که ریزه یک غول است، یک موجود فراطبیعی که برای زنده ماندن باید گوشت انسان بخورد.
ریزه در طول قرار با کن حمله میکند و سعی میکند او را بخورد، اما در همان لحظه یک تیرخانه فضایی بر روی آنها سقوط میکند و هر دو را زیر خود فرو میبرد.
کن به شگفتی جان سالم به در میبرد، اما با چشمان خود مشاهده میکند که بخشهای بدن ریزه به او پیوستهاند. او حالا نصف انسان و نصف غول شده است و باید با وجود جدید خود کنار بیاید.
او توسط گروهی از غولهای خوبطینت که در یک کافه به نام آنتئيكو كار مي كنند، پذیرفته میشود. آنها به او کمک میکنند تا با قابليت هاي جديدي كه به دست آورده است، آشنا شود و همچنین به او نشان مي دهند كه چگونه بتواند با خوردن قلب های انسان های مرده كه توسط يكي از غول هاي كافه تامين مي شود، زنده بماند.
اما زندگي كن به آساني پيش نمي رود. او همچنان به دختران عادي علاقمند است و سعي مي كند با دختري به نام هيدي كه در كتابخانه كار مي كند، رابطه برقرار كند. اما احساسات خود را نمي تواند كاملاً كنترل كند و هرگز نمي داند كي قصد دارد با هيدي ببوسد يا بخورد.
علاوه بر این، او با خطرات ديگري نيز روبرو است. يك سازمان دولتي به نام CCG وجود دارد كه شكارچيان حرفه اي را براي شكار و نابودي غول ها استخدام مي كند.
يكي از شكارچيان، يك پسر جوان به نام جوزائيل، به شخصه علاقمندي خاصي به كشتن كن دارد و سعي مي كند با استفاده از يك سلاح خاص به نام كوينكه كه از اعضاي غول ها ساخته شده است، او را شكار كند.
کن باید با تمام توان خود برای بقا مبارزه کند و همچنین بین دو دنیای متفاوت تعادل برقرار کند. او باید یاد بگیرد که چه کسی واقعاً است و چه چیزی میخواهد.
او باید با دشمنان خود روبرو شود و با دوستان خود همدلی کند. او باید با عشق و نفرت، شادی و غم، امید و ناامیدی مقابله کند. او باید با خودش صلح کند و با غول خود زندگی کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.