فیگور اورجینال ارن ئیگر برند باندای
فیگور اورجینال ارن ئیگر برند باندای، یک نوجوان شجاع و مبارز بود که در دنیایی زندگی میکرد که توسط موجوداتی عظیم و خونخوار به نام تایتانها تهدید میشد. او همراه با دوستانش، میکاسا و آرمین، در یک روستای کوچک در داخل دیوارهایی زندگی میکرد که مردم را از حمله تایتانها محافظت میکرد.
اما یک روز، یک تایتان بزرگ و قدرتمند به نام تایتان عظیمالجثه دیوار را شکست و راه را برای دیگر تایتانها باز کرد. ارن شاهد بود که چگونه تایتانها وارد روستایشان شدند و مردم را یکی یکی بلعیدند. او حتی نتوانست مادرش را که تحت آوار فرو ریخته بود نجات دهد و فقط میتوانست ببیند که چگونه یک تایتان خندان او را میخورد. این صحنه برای ارن آغازی برای یک زندگی پر از نفرت، انتقام و جنگ بود.
فیگور اورجینال ارن ئیگر برند باندای با کمک میکاسا و آرمین توانست از روستایش فرار کند و به یک شهر دیگر در داخل دیوارها برسد. او تصمیم گرفت که به ارتش بپیوندد و به گروهی به نام هنگ اکتشاف برود که مسئولیت کاوش خارج از دیوارها و مبارزه با تایتانها را داشت.
او قسم خورد که همه تایتانها را نابود کند و آزادی بشریت را بازگرداند. اما او خیلی زود متوجه شد که این کار آسان نیست و خطرات بسیاری در انتظار او و دوستانش است. او همچنین یک راز بزرگ را درون خود کشف کرد: او توانایی تبدیل شدن به یک تایتان را داشت.
این قدرت از پدرش، گریشا ئیگر، که یکی از نوادگان ریکودو سنین بود، به او رسیده بود. ارن با استفاده از این قدرت، توانست در مبارزه با تایتانها موفقیتهایی کسب کند، اما همین قدرت باعث شد که او توسط دشمنان دیگری مورد هدف قرار گیرد.
فیگور اورجینال ارن ئیگر برند باندای در طول داستان با چالشها و رازهای بسیاری روبرو میشود. او میفهمد که تایتانها در واقع انسانهایی هستند که توسط یک قدرت ناشناخته به تایتان تبدیل شدهاند. او همچنین میفهمد که دنیای خارج از دیوارها پر از جنگ و ستم است و کشوری به نام مارلی وجود دارد که قصد دارد با استفاده از تایتانها، منابع طبیعی داخل دیوارها را تصاحب کند.
او با دشمنانی مواجه میشود که همانند او توانایی تبدیل شدن به تایتان را دارند و از او قدرتی به نام تایتان حمله را میخواهند. او حتی با برادر ناتنیاش، زیک ئیگر، که تایتان شگفتانگیز است، روبرو میشود. او در این راه از دوستان و همرزمانش حمایت میگیرد، اما بعضی از آنها را هم از دست میدهد. او تغییرات زیادی در شخصیت و ایدئولوژی خود میبیند و از یک قهرمان محبوب به یک آدمکش متنفر تبدیل میشود.
او در نهایت تصمیم میگیرد که با اجرای یک برنامه به نام روموشا، همه انسانهای خارج از دیوارها را با تایتانها نابود کند و فقط دوستانش را زنده بگذارد. اما این برنامه با مقاومت و مخالفت بسیاری از طرف دیگران روبرو میشود و ارن باید با آنها نیز مبارزه کند.
او در این راه با خود میجنگد و میاندیشد که آیا این کار واقعا درست است یا نه. او در اعماق خود میداند که این کار را نمیخواهد انجام دهد، اما احساس میکند که این تنها راهی است که میتواند دوستانش را نجات دهد. او در نهایت توسط میکاسا کشته میشود و قدرت تایتان حمله به آرمین منتقل میشود. او قبل از مرگش به میکاسا میگوید که او را دوست دارد و از او میخواهد که بعد از مرگش زندگی کند و خوشحال باشد. او همچنین به دوستانش میگوید
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.