فیگور اورجینال اساکورا برند باندای
اساکورا یک دختر جوان و زیبا بود که عاشق انیمههای ژاپنی بود. او همیشه خواسته بود یک فیگور از شخصیت مورد علاقهاش داشته باشد، اما پول کافی نداشت. روزی او در یک فروشگاه اینترنتی یک فیگور اورجینال اساکورا برند باندای را دید و عاشقش شد. او تصمیم گرفت با پساندازهایش این فیگور را بخرد و منتظر تحویل آن شد.
چند روز بعد، بستهای به در خانهاش رسید. او با شوق و هیجان بسته را باز کرد و فیگور را بیرون آورد. فیگور بسیار زیبا و با جزئیات بالا بود. اساکورا از شادی فریاد زد و فیگور را در اتاقش قرار داد. او نمیتوانست چشمش را از فیگور بردارد و هر روز با آن صحبت میکرد.
یک شب، او در خواب یک صدای نازک و آشنا شنید. او چشمش را باز کرد و دید که فیگور اساکورا به او میگوید: \”سلام، من اساکورا هستم. من از زندگی در این فیگور خسته شدهام. لطفاً من را آزاد کن.\” اساکورا از تعجب و ترس بلند شد و به فیگور خیره شد. او فکر کرد که شاید خیال میبیند یا خواب میبیند. اما فیگور دوباره تکرار کرد: \”لطفاً من را آزاد کن. من میخواهم با تو باشم.\”
اساکورا نمیدانست چه کار کند. او دوست داشت فیگور را داشته باشد، اما همچنین دلش برای اساکورا تنگ شده بود. او تصمیم گرفت با فیگور صادقانه صحبت کند و بپرسد چگونه میتواند او را آزاد کند. فیگور به او گفت که اگر او را به یک جادوگر ببرد، او میتواند از فیگور به یک دختر واقعی تبدیل شود. اساکورا پرسید که چگونه میتواند جادوگر را پیدا کند. فیگور به او گفت که او باید به ژاپن برود و به یک فروشگاه انیمه برود. در آنجا، یک پیرمرد با موهای سفید و عینک، جادوگر است. او باید به او بگوید که او یک فیگور اورجینال اساکورا برند باندای دارد و میخواهد او را آزاد کند.
اساکورا تصمیم گرفت که این کار را بکند. او پول بلیط هواپیما را جمع کرد و با فیگور به ژاپن رفت. او به فروشگاه انیمه رفت و پیرمرد را پیدا کرد. او به او گفت که چه میخواهد و فیگور را به او نشان داد. پیرمرد با تعجب و شگفتی به فیگور نگاه کرد و گفت: \”این فیگور بسیار نادر و گرانقیمت است. من نمیتوانم این کار را برای تو انجام دهم.
این فیگور یک شاهکار است و باید به عنوان یک هنر نگهداری شود.\” اساکورا به او التماس کرد و گفت که او فیگور را دوست دارد، اما او هم دوست دارد اساکورا را شاد کند. او گفت که او حاضر است هر چیزی را که پیرمرد بخواهد به او بدهد. پیرمرد فکر کرد و گفت: \”خوب، من یک پیشنهاد دارم. اگر تو موافق باشی، من میتوانم این کار را برای تو انجام دهم. اما شرط من این است که تو باید فیگور دیگری را به من بدهی. یک فیگور که من بیشتر از هر چیزی دوست دارم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.