فیگور اورجینال رم برند بنپرستو

او یک خدمتکار نیمه شیطان است که با خواهر دوقلوی خود رم در قصر رزوال زندگی می‌کند. او عاشق سوبارو ناتسوکی است، قهرمان اصلی داستان که توانایی بازگشت به گذشته را دارد.

رم هرگز فراموش نمی‌کرد که چگونه خانواده‌اش توسط کلت زنبور عسل کشته شد. او همچنین هرگز فراموش نمی‌کرد که چگونه خواهرش رم توانایی خود را از دست داد و به یک ناتوان تبدیل شد. این خاطرات دردناک بودند، اما او همیشه سعی می‌کرد که برای خود و خواهرش زندگی بهتری بسازد. او با وفاداری به قصر رزوال خدمت می‌کرد و با عشق به سوبارو حمایت می‌کرد.

اما روزی، همه چیز تغییر کرد. رم با یک جادوگر مرموز به نام اکیدنا روبرو شد، که به او پیشنهاد عجیبی داد. اکیدنا گفت که می‌تواند رم را به گذشته ببرد، تا بتواند خانواده‌اش را نجات دهد و تاریخ را تغییر دهد.

اکیدنا گفت که این فقط یک بار امکان‌پذیر است و رم باید با دقت تصمیم بگیرد. اگر رم قبول کند، دیگر نمی‌تواند به زمان حال برگردد و همه چیز فراموش خواهد شد.

رم در شک و تردید بود. از یک طرف، او می‌خواست خانواده‌اش را دوباره ببیند و آن‌ها را از مرگ نجات دهد. از طرف دیگر، او نمی‌خواست خود و خواهرش را از زندگی جدیدشان محروم کند. او همچنین نمی‌خواست سوبارو را فراموش کند و عشقش را از دست بدهد. او نمی‌دانست که چه کار کند.

آخرین لحظات

• رم تصمیم می‌گیرد که پذیرفتن پیشنهاد اکیدنا را رد کند. او متوجه می‌شود که خانوداده‌اش همچنان در قلبش زنده است و نیاز به بازگشت به گذشته ندارد. او همچنین متعلق به زندگی حالش است و دوستان و عشقش را دوست دارد.
• او به اکیدنا می‌گوید که از پیشنهادش سپاسگزار است، اما او نمی‌تواند آن را قبول کند. اکیدنا با تعجب و احترام به تصمیم رم پایبند می‌شود و از او خداحافظی می‌کند. رم به قصر رزوال برمی‌گردد و با خواهرش و سوبارو ملاقات می‌کند. او به آن‌ها می‌گوید که او را دوست دارد و آینده‌ای روشن را برای خود می‌بیند.
• رم تصمیم می‌گیرد که پذیرفتن پیشنهاد اکیدنا را قبول کند. او فکر می‌کند که این فرصت طلایی است و نمی‌تواند آن را از دست بدهد. او می‌خواهد خانوداده‌اش را دوباره ببیند و آن‌ها را از مرگ نجات دهد. او همچنین می‌خواهد خواهرش را بهبود ببخشد و توانایی خود را به او بازگرداند. او به اکیدنا می‌گوید که پیشنهادش را قبول می‌کند.
• اکیدنا با شادی و کنجکاوی به تصمیم رم پایبند می‌شود و از او خداحافظی می‌کند. رم به گذشته منتقل می‌شود و در همان روز که خانوداده‌اش حمله شده است، بیدار می‌شود. او سعی می‌کند کلت زنبور عسل را جلوگیری کند و خانوداده‌اش را نجات دهد. اما آیا این کار آسان است؟ آیا تاریخ قابل تغییر است؟ آیا رم پشیمان خواهد شد؟