فیگور شخصیت نینجا
ریو یک نینجا جوان است که در روستای کوچکی زندگی میکند. او همیشه خواب دارد که یک روز به یک نینجا بزرگ و مشهور تبدیل شود و با قدرتهای خارقالعادهاش دشمنان را شکست دهد. اما او فکر میکند که این فقط یک خواب بچگانه است و هرگز واقعیت نمیشود.
روزی، او در حال تمرین با استادش به نام سایتو است. سایتو یک نینجا با تجربه و محترم است که ریو را از کودکی تربیت کرده است. او به ریو میگوید که اگر میخواهد یک نینجا واقعی شود، باید چهار آزمون را پشت سر بگذارد: آزمون تسلط بر عناصر، آزمون تسلط بر حیوانات، آزمون تسلط بر جادو و آزمون تسلط بر خود. این چهار آزمون به ترتیب در چهار محل مختلف برگزار میشوند: کوه آتشفشان، جنگل انبوه، قلعه شبح و آبشار رنگینکمان.
ریو با شجاعت و اشتیاق به استادش میگوید که حاضر است به این چالش بپردازد. سایتو با لبخند به او میگوید که پس فردا صبح آغاز خواهد شد. ریو با خود فکر میکند که این فرصت عالی است و نمیتواند صبر کند تا نشان دهد که چقدر قوی است.
فردا صبح، ریو با استادش به سمت کوه آتشفشان حرکت میکند. در راه، سایتو به او میگوید که در آزمون تسلط بر عناصر، باید با چهار نینجای حرفهای که هر یک از آنها تسلط بر یک عنصر دارند، مبارزه کند: آب، آتش، باد و خاک. ریو با تعجب و هول به استادش نگاه میکند و میپرسد که چگونه میتواند با چنین حرفهایهایی رقابت کند
سایتو به او میگوید که راز در استفاده از عنصر مخالف است. به عبارت دیگر، باید با آب علیه آتش، با آتش علیه باد، با باد علیه خاک و با خاک علیه آب مبارزه کند. ریو میگوید که این خیلی سخت است و او تسلط بر هیچ عنصری ندارد. سایتو به او میگوید که این فرصت خوبی است تا یاد بگیرد و از قدرتهای پنهان خود استفاده کند.
بعد از چند ساعت، آنها به کوه آتشفشان میرسند. در انتهای مسیر، چهار نینجا منتظر آنها هستند. آنها به ریو و سایتو سلام میکنند و خودشان را معرفی میکنند: شینوبی آب، شینوبی آتش، شینوبی باد و شینوبی خاک. آنها به ریو میگویند که آماده باشد برای آزمون تسلط بر عناصر. ریو با ترس و هیجان به آنها نگاه میکند و تصمیم میگیرد که با همه توان خود مبارزه کند.
آزمون شروع میشود. ریو اولین نبرد خود را با شینوبی آب دارد. شینوبی آب با حرکات چابک و سریع به ریو حمله میکند و با دستانش از آب شمشیر میسازد. ریو سعی میکند با پرش و دور زدن از حملات او جلوگیری کند، اما به زحمت میتواند بالانس خود را حفظ کند. سایتو به او فریاد میزند که باید با خاک علیه آب مبارزه کند.
ریو به اطراف نگاه میکند و متوجه میشود که در نزدیکی چند توده سنگ وجود دارد. او گفت: “خاک؟ چطور؟” سایتو گفت: “فقط به قلب خود گوش کن و قدرت خود را بروز بده.” ریو تلاش میکند که به قلب خود گوش کند و حس کند که چطور با خاک هماهنگ شود.
او نفس عمیق میکشد و دستانش را به سمت سنگها دراز میکند. ناگهان، احساس گرمای عجیب در دستانش میکند و متوجه میشود که سنگها شروع به حرکت کردهاند. او با شگفتی به دستانش نگاه میکند و فهمید که قادر است با خاک ارتباط برقرار کند.
ريو با شادي فرياد ميزند: “من ميتوانم با خاك كار كنم!” او با اعتماد به نفس بيشتري به شينوبي آب حمله ميكند و با دستانش سنگ ها را به سمت او پرتاب ميكن
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.