فیگور شیفویو حالت ایستاده سری توکیو ریونجرز
فیگور شیفویو حالت ایستاده سری توکیو ریونجرز یک پسر ۱۶ ساله است که عضوی از گروه توکیو مانجی است. او دارای موهای آبی و چشم های سبز است و همیشه یک کلاه و یک کت سبز روی سر و شانه اش دارد. او یک دوست صمیمی و وفادار برای دراکن است و همیشه در کنار او قرار دارد. او به عنوان یک مشاور و یک راهنما برای دراکن عمل می کند و از او در موقعیت های مختلف کمک می گیرد. او همچنین یک رابطه خوب با بقیه اعضای گروه دارد و از آن ها احترام می برد.
یک روز، شیفویو با یک مشکل بزرگ روبرو می شود. یکی از دوستان قدیمی اش، بوجی، که یک عضو از گروه والهالا است، به او تماس می گیرد و از او می خواهد که به او کمک کند. بوجی می گوید که یکی از سرکرده های والهالا، هانما شویا، قصد دارد که یک جنگ بزرگ را بین گروه های مختلف ترتیب دهد و از این طریق قدرت خود را افزایش دهد. بوجی می گوید که او با این برنامه مخالف است و می خواهد که از این جنگ جلوگیری کند. او از شیفویو می خواهد که به او بپیوندد و با هانما مقابله کند.
شیفویو از این درخواست مردد می شود و نمی داند چه کار کند. او از یک طرف دوست دارد که به بوجی کمک کند و از او حمایت کند. او می داند که بوجی یک دوست خوب و صادق است و از او احترام می گذارد. او همچنین می داند که جنگ یک چیز بد و خطرناک است و باید از آن اجتناب کرد. اما از طرف دیگر، او نمی خواهد که با گروه خود، توکیو مانجی، در تضاد باشد. او می داند که دراکن و بقیه اعضای گروه از والهالا متنفرند و با آن ها رقابت دارند. او می داند که اگر به بوجی بپیوندد، ممکن است از گروه خود دور شود و با آن ها دشمن شود.
شیفویو با تفکر و تصمیم گیری، موفق می شود یک راه حل پیدا کند. او تصمیم می گیرد که به بوجی بپیوندد و با هانما مقابله کند، اما به شرطی که دراکن و بقیه اعضای گروه را هم در این کار شریک کند. او می خواهد که گروه توکیو مانجی و والهالا با هم همکاری کنند و از جنگ جلوگیری کنند. او می خواهد که دوستی و صلح را بین گروه ها برقرار کند و از آن ها بخواهد که با هم کنار بیایند.
شیفویو با اعتماد به نفس و شجاعت، موفق می شود برنامه خود را اجرا کند. او با دراکن و بقیه اعضای گروه صحبت می کند و از آن ها می خواهد که به او کمک کنند. او با بوجی و بقیه اعضای والهالا ملاقات می کند و از آن ها می خواهد که با او همراه شوند. او با هانما و بقیه سرکرده های گروه ها روبرو می شود و از آن ها می خواهد که از جنگ دست بردارند. او با حکمت و مهارت، موفق می شود آن ها را متقاعد کند و از این طریق یک فاجعه را جلوگیری کند.
شیفویو با تلاش و امید، موفق می شود برنامه خود را به اتمام برساند و از جنگ جلوگیری کند. او می فهمد که دوستی یک قدرت است و باید از آن استفاده کرد. او می فهمد که صلح یک نعمت است و باید از آن محافظت کرد. او می فهمد که همکاری یک فضیلت است و باید از آن پیروی کرد. او می گوید: “من شیفویو هستم. من یک عضو از گروه توکیو مانجی هستم. من یک دوست از گروه والهالا هستم. من شیفویو هستم.” این پایان یک داستان دوستانه و سازنده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.