فیگور هارلی کوئین نشسته روی مکعب
هارلی کویین، با لبخندی شیطانی بر لب، در راهروهای تاریک تیمارستان آرکهام قدم میزد. او به تازگی از دست جوکر جدا شده بود و تصمیم گرفته بود که راه خود را پیدا کند. اما این بار، او تنها نبود. پویزن آیوی، دوست صمیمیاش، در کنارش بود.
“هارلی، مطمئنی که این نقشه کار میکنه؟” آیوی با نگرانی پرسید.
هارلی با خندهای بلند پاسخ داد: “آیوی، عزیزم، ما دو تا از باهوشترین و خطرناکترین زنهای گاتهام هستیم. البته که کار میکنه!”
آنها به اتاق کنترل نزدیک شدند. هارلی با مهارت درب را باز کرد و وارد شد. او به سرعت به سمت پنل کنترل رفت و شروع به کار کرد. آیوی در حالی که مراقب بود، به او نگاه میکرد.
“فقط چند ثانیه دیگه…” هارلی زمزمه کرد و سپس با صدای بلند اعلام کرد: “آمادهای؟”
آیوی سرش را تکان داد و گفت: “آمادهام.”
هارلی دکمهای را فشار داد و ناگهان تمام درهای سلولهای آرکهام باز شدند. زندانیان با فریاد و هیاهو از سلولهای خود بیرون آمدند. هارلی و آیوی با سرعت از اتاق کنترل خارج شدند و به سمت خروجی دویدند.
“ما آزادیم!” هارلی با خوشحالی فریاد زد.
آیوی لبخندی زد و گفت: “بله، اما این فقط شروع ماجراست.”
آنها به سرعت از آرکهام خارج شدند و به سمت شهر گاتهام حرکت کردند. هارلی میدانست که این تازه آغاز ماجراجوییهای جدیدش است. او تصمیم گرفته بود که دیگر تحت نفوذ جوکر نباشد و راه خود را پیدا کند. با آیوی در کنارش، او آماده بود تا دنیای جنایتکاران گاتهام را به چالش بکشد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.