فیگور هوتائو سایز بزرگ
هوتائو در حال پخت یک غذای جدید بود که از یک موجود عجیب و غریب به نام چیلی-چیلی ساخته شده بود. او این موجود را از یک بازارچه در لیوئه خریده بود و شنیده بود که بسیار تند و خوشمزه است. او با شور و شوق چیلی-چیلی را با گوشت گوسفند و سبزیجات مخلوط کرد و آن را روی آتش گذاشت. بوی خوشمزهای از قابلمه بلند شد و هوتائو نمیتوانست صبر کند تا غذایش را بچشد.
اما در همین لحظه، یک صدای بلند و ترسناک از بیرون خانه شنیده شد. هوتائو به پنجره رفت و دید که یک اژدهای بزرگ و سیاه در حال حمله به روستا بود. اژدها با دم و چنگالهایش خانهها و مزارع را ویران میکرد و با آتشش مردم را تهدید میکرد.
هوتائو نمیدانست چه کار کند. او دوست داشت غذایش را تمام کند ولی همچنین میخواست روستاییان را نجات دهد. او تصمیم گرفت که ابتدا غذایش را بچشد و بعد برود با اژدها بجنگد. شاید غذای تند او به او قدرت بیشتری بدهد.
فیگور هوتائو سایز بزرگ با عجله به قابلمه رفت و یک قاشق از غذایش را گرفت. او آن را به دهانش برد و … فوراً حس کرد که دهان و گلویش آتش گرفته است. غذا بیش از حد تند بود و هوتائو نمیتوانست نفس بکشد.
او با تعجب و ترس به چیلی-چیلی نگاه کرد و دید که آن موجود زنده بود و با چشمهای بزرگ و قرمز به او خیره شده بود. چیلی-چیلی یک موجود خطرناک و تهاجمی بود که با آتش تغذیه میشد و هر کسی را که به آن دست میزد، میسوزاند. هوتائو فهمید که اشتباه کرده بود و این موجود را نباید میخورد.
فیگور هوتائو سایز بزرگ با سرعت قابلمه را از روی آتش برداشت و به بیرون دوید. او دید که اژدها هنوز در حال حمله بود و مردم را به زحمت انداخته بود. او تصمیم گرفت که از فرصت استفاده کند و با اژدها بجنگد. او گفت: “شاید این غذای تند بتواند اژدها را بسوزاند. من باید امتحان کنم.” او قابلمه را به دست گرفت و به سمت اژدها پرتاب کرد. قابلمه با سرعت به سمت سر اژدها پرواز کرد و با آن برخورد کرد.
چیلی-چیلی از قابلمه بیرون آمد و به گردن اژدها گزید. اژدها از درد فریاد زد و آتش از دهانش بیرون زد. اما چیلی-چیلی از آتش ترسی نداشت و هر چه بیشتر گزید، آتش بیشتری از دهان اژدها بیرون آمد. این آتش به خانهها و درختان روستا رسید و آنها را به آتش کشید. روستا به یک آتشسوزی بزرگ تبدیل شد و مردم از وحشت فرار کردند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.