فیگور کریلین شلیک دیسک انرژی
فیگور کریلین شلیک دیسک انرژی با تمام قدرتش دیسک انرژی را به سمت فریزا پرتاب کرد. او مطمئن بود که این حمله نهایی می تواند دشمن را از پای درآورد. اما فریزا با یک حرکت سریع از جلوی دیسک جانب زد و با یک لبخند شیطانی به کریلین خیره شد. کریلین وحشت زده شد و سعی کرد عقب برگردد. اما دیر بود.
فریزا با یک شوک الکتریکی قوی کریلین را بیهوش کرد و بر روی زمین انداخت. سان گوکو که از دور دیده بود که چه اتفاقی افتاده بود، با عصبانیت فریاد زد: “فریزاااااااااااااااااااااااااااااااا!” او با سرعتی فوق العاده به سمت فریزا پرید و با یک مشت قوی به صورتش زد. فریزا از شدت ضربه به عقب پرت شد و خون از دهانش جاری شد.
او با تعجب و خشم به سان گوکو نگاه کرد و گفت: “تو کی هستی؟ چطور می توانی به من چنین ضربه ای بزنی؟” سان گوکو با نگاهی سرد به فریزا گفت: “من سان گوکو هستم، یکی از آخرین بقیه مانده های نژاد سایاین. تو کسی هستی که مردم من را نابود کردی و حالا دوستان من را مورد آزار و اذیت قرار می دهی.
من اجازه نمی دهم تو این کار را ادامه بدهی. من اینجا هستم تا تو را متوقف کنم و انتقام مردم من را بگیرم.” فریزا با خنده ای تلخ گفت: “آها، پس تو یکی از آن موجودات ضعیف و بی ارزشی هستی که من از روی کره زمین پاک کردم. تو فکر می کنی می توانی با من رقابت کنی؟ تو فقط یک شوخی بی مزه هستی. من قدرتم را هنوز به تو نشان ندادم.
من می توانم به شکل های قوی تری تبدیل شوم و تو را با یک انگشت از بین ببرم.” سان گوکو با اعتماد به نفس گفت: “نه، تو اشتباه می کنی. من هم می توانم به شکل های قوی تری تبدیل شوم و قدرتم را افزایش بدهم.
من می توانم به سوپر سایاین بشوم، یک حالتی که تو هرگز نمی توانی به آن برسی. من می توانم تو را شکست بدهم و جهان را از شر تو رها کنم.” فریزا با تحقیر گفت: “سوپر سایاین؟ چه چیز بیهوده ای. من از چنین چیزی نمی ترسم. بیا ببینیم چه می توانی بکنی. من به تو فرصت می دهم که به شکلی که می خواهی تبدیل شوی. اما مطمئن باش که هر چه کنی بی فایده است. من همیشه قوی تر از تو هستم و هستم و خواهم بود.”
سان گوکو با جدیت گفت: “خب، پس بیا شروع کنیم. من نمی خواهم وقتم را با حرف زدن با تو تلف کنم. من می خواهم عمل کنم. من می خواهم تو را نشان بدهم که چه کسی واقعا قوی تر است. من می خواهم تو را به قیمت جانم هم شکست بدهم.” فریزا با خشم گفت: “خیلی خوب، پس بیا. من منتظرت هستم. من می خواهم تو را ببینم چگونه می میری.
من می خواهم تو را بکشم و از رنجت لذت ببرم.” این دو رقیب با هیجان به سمت یکدیگر حمله کردند و نبردی سخت و خونین آغاز شد. این نبرد تاریخی بود که تقدیر جهان را مشخص می کرد. این نبردی بود که هیچ کس نمی توانست از آن چشم پوشی کند. این نبردی بود که همه چیز را عوض می کرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.