اکشن فیگور ست مبارزه گوهان و سل سری دراگون بال
اکشن فیگور ست مبارزه گوهان و سل سری دراگون بال ، گوهان با قدرت کامل خود به سل حمله کرد. او با ضربات سریع و قوی خود سل را به زمین فرو برد. سل با خشم و تعجب به گوهان نگاه کرد. او نمیتوانست باور کند که یک بچه میتواند از او قویتر باشد. او تصمیم گرفت که از راز خود استفاده کند. او گفت: “بچه، تو فکر میکنی که من را شکست دادی؟ من هنوز یک ترفند در جعبه دارم. من میتوانم بدن خود را منفجر کنم و همه چیز را نابود کنم. تو هم با من خواهی مرد.”
گوهان با ترس و ناامیدی به سل نگاه کرد. او میدانست که سل دروغ نمیگوید. او میدانست که اگر سل منفجر شود، زمین و همه موجودات زنده را به همراه خود میبرد. او نمیدانست چه کار کند. او فقط میتوانست به پدرش، گوکو، فکر کند. او احساس میکرد که پدرش هنوز زنده است و به او نگاه میکند.
سل شروع به شمارش معکوس کرد. “ده … نُه … هشت … هفت … شش …” گوهان با عصبانیت به سل خیره شد. او تصمیم گرفت که باید جلوی سل را بگیرد. او گفت: “سل، تو نمیتوانی این کار را بکنی. تو یک جنگجو هستی، نه یک بمب. تو باید با من رقابت کنی، نه با خودت.” سل با لبخند شرورانه به گوهان پاسخ داد: “پس زود باش، بچه. تو فقط چند ثانیه داری. پنج … چهار … سه …”
گوکو، پدر گوهان، در جای دوردستی زنده بود. او با استفاده از قابلیت خود، تلپاتی، مبارزه گوهان و سل را دید. او متوجه شد که سل قصد دارد خودش را منفجر کند و زمین را نابود کند. او نمیتوانست ببیند که پسرش و دنیایش به آتش بکشید. او تصمیم گرفت که باید به زمین برگردد و جلوی سل را بگیرد.
از طرف دیگر، در زمین، سل به شمارش خود ادامه داد: “دُ… ۱ …” در همین لحظه، گوکو با استفاده از قابلیت خود، انتقال فوری، در کنار گوهان ظاهر شد. او گوهان را در آغوش گرفت و به او گفت: “پسرم، من به تو افتخار میکنم. تو یک جنگجوی بزرگ هستی. من عاشقت هستم.” سپس او به سل نگاه کرد و گفت: “سل، تو نمیتوانی زمین را نابود کنی. من اجازه نمیدهم. من میخواهم تو را به جای دیگری ببرم. جایی که تو نمیتوانی به کسی آسیب برسانی.” سل با تعجب و وحشت به گوکو خیره شد. او متوجه شد که گوکو قصد دارد او را با خود ببرد. او سعی کرد جلوی گوکو را بگیرد، اما دیر بود.
گوکو با استفاده از قابلیت خود، انتقال فوری، با سل به جای دوردستی رفت. جایی که پلانت کای، سیاره مربی گوکو، بود. گوکو سل را رها کرد و فرار کرد. سل با خشم و نفرت به گوکو نگاه کرد. او گفت: “گوکو، تو مرا نمیتوانی شکست بدهی. من هنوز میتوانم منفجر شوم و تو را با خود بکشانم.” گوکو با آرامش به سل پاسخ داد: “سل، تو مرا نمیترسانی.
من آماده مرگ هستم. من فقط میخواستم زمین و پسرم را نجات بدهم. حالا تصمیم با تو است. تو میتوانی منفجر شوی و همه چیز را از دست بدهی، یا میتوانی با من رقابت کنی و قدرت خود را نشان بدهی.” سل با تحقیر به گوکو خندید. او گفت: “چه جنگجوئی بزرگ! تصور میکنید که من با شما رقابت کنم؟ من فقط میخواهم شما را نابود کنم. حالا وداع کنید، گُ…”
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.