فیگور اورجینال ساسکه چیدوری برند باندای
فیگور اورجینال ساسکه چیدوری برند باندای، یک فیگور کوچک از شخصیت محبوب ساسکه اوچیها بود که در یک فروشگاه انیمه به فروش میرسید. او همیشه خوشحال بود که بتواند با دیگر فیگورهای ناروتو همخانه باشد و از دیدن طرفدارانش لذت ببرد. او به خصوص از قدرت چیدوریاش مفتخر بود که با آن میتوانست برقهای آبی رنگ را از دستانش پرتاب کند.
اما یک روز، همه چیز عوض شد. یک مشتری جوان وارد فروشگاه شد و به سمت قفسهای که ساسکه چیدوری در آن بود رفت. او با دقت فیگور ساسکه را برداشت و نگاه کرد. ساسکه چیدوری انتظار داشت که او را بخرد و به خانهاش ببرد، اما او شاهد چیز دیگری شد. مشتری با لبخندی تلخ، فیگور ساسکه را به زمین پرت کرد و با پایش له کرد. سپس با خندهای بلند، از فروشگاه خارج شد.
ساسکه چیدوری نمیتوانست باور کند که چه اتفاقی افتاده است. او احساس درد و ناراحتی فراوانی میکرد. بدنش شکسته و پاره شده بود و قدرت چیدوریاش را از دست داده بود. او دیگر نمیتوانست حرکت کند یا با دوستانش صحبت کند. او فقط میتوانست ببیند که چگونه صاحب فروشگاه او را از زمین برداشت و به سطل زباله انداخت.
ساسکه چیدوری احساس تنهایی و بیاعتباری میکرد. او فکر میکرد که دیگر هیچ کسی او را دوست ندارد و او بیارزش است. او دلش میخواست که بمیرد و از این رنج خلاص شود. اما او نمیدانست که یک امید کوچک هنوز برایش باقی مانده است.
چند روز بعد، یک دختر کوچک وارد فروشگاه شد و به دنبال یک هدیه برای برادرش گشت. او یک طرفدار بزرگ انیمه ناروتو بود و به خصوص عاشق شخصیت ساسکه اوچیها بود. او میخواست یک فیگور از او بخرد، اما متوجه شد که همه آنها فروخته شدهاند. او ناامید شد و تصمیم گرفت که برود. اما در راه خروج، چشمش به سطل زباله افتاد. او دید که یک فیگور شکسته از ساسکه چیدوری در آن است. او بلافاصله به سمت آن رفت و آن را برداشت. او با تاسف به حال فیگور نگاه کرد و گفت: “چه کسی این کار را با تو کرده؟ تو چقدر زیبا هستی. من میخوام تو را با خودم ببرم و تعمیرت کنم.”
فیگور اورجینال ساسکه چیدوری برند باندای شگفتزده شد. او نمیتوانست باور کند که کسی هنوز به او علاقه دارد و میخواهد او را نجات دهد. او احساس گرمی و محبت را در دستان دختر کوچک احساس کرد. او دلش میخواست به او تشکر کند و بگوید که او را دوست دارد. اما او نمیتوانست صدایی بدهد. او فقط میتوانست از ته دل برای او آرزو کند.
دختر کوچک با خوشحالی فیگور ساسکه را به صاحب فروشگاه نشان داد و گفت: “لطفا این فیگور را به من بفروشید. من میخوام او را تعمیر کنم و به برادرم هدیه بدم. او هم مثل من عاشق ساسکه است.” صاحب فروشگاه ابتدا متعجب شد، اما سپس با لبخندی مهربان گفت: “باشه عزیزم. این فیگور را به تو میدم. اما قیمتی نمیخوام. تو میتوانی او را رایگان بگیری. فقط از او خوب مراقبت کن و او را دوست داشته باش.”
دختر کوچک از شادی فریاد زد و از صاحب فروشگاه تشکر کرد. سپس با شتاب فیگور ساسکه را به خانهاش برد و شروع به تعمیر او کرد. او با دقت و مهارت بدن شکسته ساسکه را چسباند و رنگ آمیزی کرد. او همچنین با کمک برادرش، یک مدار الکترونیکی برای فیگور طراحی کرد که با آن میتوانست چیدوریاش را دوباره فعال کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.